عاشقان کشتگان معشوقند هر که زنده ست در خطر باشد
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد
چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من
عشق در دل ماند و یار از دست رفت
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی
قلم به یاد تو در می چکاند از دستم
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
بسیار خلافِ عهد کردی، آخر به غلط، یکی وفا کن...
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم