محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی
بانو پیر مرد دل ما را تو جوان کن با بوسه ای
ما گنه کاریم آری جرم ما هم عاشقیست آری اما آنکه آدم است و عاشق نیست کیست ؟
قلبم با هر تپشی قصه ی عشق تو را می گوید
به کمند تو اگر تازه گرفتاری نیست پس چرا یار قدیم از نظر انداخته ای
گر من به غم عشق تو نسپارم دل دل را چه کنم ؟ بهر چه دارم دل ؟
تو را دوست دارم خاموش منشین آه هر چه باشد پیش آنکه در اشک غرق شوم چیزی بگوی
تنها غمگین نشسته با ماه در خلوت ساکت شبانگاه اشکی به رخم دوید ناگاه روی تو شکفت در سرشکم دیدم که هنوز عاشقم آه ! __
به تو می اندیشم ای سراپا همه خوبی تک و تنها به تو می اندیشم همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو می اندیشم تو بدان این را تنها تو بدان تو بیا تو بیا با من تنها تو بمان من فدای تو جای مهتاب...
از همه دور می شوم نقطه ی کور می شوم زنده به گور می شوم باز مقابلم تویی
قلب من در قفس سینه فقط نام تو را میکوبد
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند امروز عجیب بی تو میمیرم
من به پای خود به دامت آمدم بی تو من کجا روم؟کجا روم؟
تو را دوست دارم آن سان که هرگز کسی را دوست نداشته ام و دوست نخواهم داشت تو یگانه هستی و خواهی ماند بی هیچ قیاسی با دیگری
تا دستت را می گیرم بی اختیار دست می کشم از تمام دنیا
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
مهمان دلم باش که در خانه ی قلبم در شاه نشینش زده ام جایگهت را
نقش رویایی رخسار تو میجویم باز
من از دیوانگی خالی نخواهم بود تا هستم که رویت میکند هشیار و بویت می کند مستم
با خیالت بی خیال خیل عالم گشته ام
مست توام چه می دهی باده به دست مست خود ؟
بعد از او حوصله ای نیست که عاشق بشوم
به چه می اندیشی ؟ نگرانی بیجاست عشق اینجا لحظه ها را دریاب زندگی در فردا نه همین امروز است
با منی با خود نیستم و بی تو خود را در نمی یابم مرا با خودت آشنا کن بیگانه ی من مرا با خودت یکی کن