پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در نیمکت چوبی می نشیندپایم را نوازش می دهد تار و پود فرش پاییزییروحم از زردی و نارنجی گل ها آرامش می گیردمشغول تماشای تابلوی پاییزی هستمسبزی رنگ خاطرات زرد می شوند و رقصان بر زمین می نشینند.زیبایی پاییز، رنگ دیگری به دنیای ما بخشیده....
میانترافیک آدمهاماشین هامیان بوی ماه مهردلم هوای مهر رفته ات رابوی خوش پائیز راعطر چای راعطر کلوچه لاهیجان راعجیب میخواهدامااااپائیز آلبومی استکه باید تنهایی ورقش زد...
قسم به ...پاییزی که آمده است...و به پچ پچ های عاشقانه ی برگ ها...در حال افتادن ! قسم به بوسه های آخر...و به باران های گاه و بی گاه و به آغوش های خالی...قسم به عشق ! که من پاییز به پاییز...باران به باران آغوش به آغوش ...دل تنگ توام.... !...
پاییز طعم شیرین وملس انار نوبرانه راخوشمزه ونمکین در دهان واژه ها و زیر دندان احساس می آورد و عاشقانه های پاییز رادوچندان میکند ؛پاییز همیشه یادآور قشنگی های زندگی است به وقت پیشکش رنگ های بی بدیلش..پاییز را دوست دارم بخاطر تمام نوبرانه های نابش .. همین است پاییز را دلبرانه دوست دارم ...زهرازمانی...
مگر می شود !؟پائیز از راه برسددلی تنگِ خیابان نشودمگر می شودپائیز بخندددلِ عاشقی غَنج نرود ،چَترش را بیاورد وهیچ کسی عاشق نشود!؟رعنا ابراهیمی فرد...
چشم هایت را می بندم، صدای موزون باران در بند بند وجودم رخنه می کند. به راستی در پاییز چه غمی در دل ابرهاست که این گونه گریه می کنند؟! فائزه حیدری...
🍂🍁پاییز جان بیامعبدِ عشق بیاصدایِ نفس هایت را می شنوم.می خواهم غم و اندو را به برگ های رنگی ات آویزان کنم.می خواهم فصلی جدید ،از کتاب زندگی ام را وَرق بزنم.پنجره ی دل را به روی تو باز گذاشته اممن عاشقِ بویت،بارانت و خاکت شده امفصلِ عاشقی دل ها بیا...🍁...
و شاید پاییزحکایت عشق زنجیروار برگ هاستهر کدام به خاطر دیگریخود را به زمین می اندازندو صدای خش خش خرد شدن شاندر زیر پای ماآخرین پچ پچ های «دوستت دارم» است...- سمانه مظلوم...
پاییز زیباست ...پاییز را دوست دارم… ﭘﺎﯾﯿﺰ خبر آمدن مهمان زیباست ...صدای آمدن زمستان زیباست ...پاییز ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ! ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ! ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ و ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ! ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ! ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﻋﺮﻭﺱ ﺗﻤﺎﻡ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ...🍁🍂....
برای پاییز🍁🍁🍁آخرین روزهای شهریور که میرسدحال و هوای پاییز مرا دیوانه میکندصدای خش خش برگهاغوغای رنگهای نارنجینم نم بارانبوی خاک باران خوردهو وزش باد سردی که دلت را میلرزاندپاییز بیشتر شبیه یک جشن ست تا فصلدعوت میشوی به دیدن هر چه زیباییستبه عشقبه قدم زدنهای بی بهانه زیر بارانچقدر حیف که پاییز بیاید و عاشق نباشی!تابستان زودتر تمام شودلم پاییز میخواهد......