شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ردّی از من نمی یابی نه مشتی خاکستر نه حتی قطره ای خون تنها خودم می دانم چگونه مرده ام سقوط در برمودای سکوت...
بازهم در خیابان های زرد و نارنجی با گلوله های سفیدیکه از آسمان به زمین میبارد پوشیده خواهد شد،ردپایی که مدتها باران نشُست،به زیر برفها پنهان خواهد شد؛ما دیوانه های به جا مانده از فصل زردیم،که در سرمای سفید و دل یخ زده،به امید وصال فصل سبز دل بسته ایم...ما سالهاست اینگونه تکرار میشویم...