متن رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
فصلی هستم برگ ریزان !
وقتی دلتنگِ
روزهای کودکی می شوم
وقتی ...
امید هایم زرد رنگ ،
نگاه های جوانی ام را
به صلیب می کشد !
فصلی هستم برگ ریزان !
وقتی تَنم ،
پشیمان ...
دورِ خاطره های خاک خورده
چرخ می زند
وقتی ...
عَهد ها...
روبه روی پنجره ای
رو به درختان
رو به پائیز ،
دریچه ای رو به پاکی ،
هوای دل انگیز ...
یادِ دستانی هستم
که همچون ماه ،
زلفانِ پریشان از دوری را
نوازش می داد
یادِ نگاه هایی که
ایمان داشت به مهربانی ام
به زیبائی های درونی ام...
چَشمی لابه لای فصلی که
خَزان و بارانش ،
وردِ زبانِ عاشقان است
روی نیمکت های سرد ،
زیرِ برگ ریزانِ درختان خیس
به انتظارِ دیداری ست
که هیچ گاه ...
قرار نیست اتفاق بیفتد !
رعنا ابراهیمی فرد
پائیز آمده است
بیا دل هایمان را
کمی با آب باران بشوئیم !
بیا حرف هایمان را
رُک تر بزنیم !
قضاوت های بیجا را
پشت کوه هایی دور
پنهان بکنیم
کمی مهربان تر
صادق تر ،
کمی بیشتر عاشق بشویم
رعنا ابراهیمی فرد
فراموش کردم
اولین خنده ی صورتش را !
فراموش کردم
دستهای عاشقش را
فراموش کردم
هر چه بود و هر چه شد را
هر چه گفت و
هر چه گفت و
هر چه گفت را
فراموش کردم سکوت پائیز را
خیابانی مُمتد
قدم های عاشقانه را !
قاب عکسی مانده...
مُهرِ سنگینی دارد !
روی تمام نامه های عاشقانه می زند
مادر بزرگ می گوید:
عشق بدون اندوهِ پائیزی امکان ندارد!
نامه های عاشقانه ای که سکوت می کنند
و هیچ گاه به مقصد نمی رسند
نامه های عاشقانه ی گمشده ای که
بوی باران می دهند
بوی نَمِ روی...
پائیز بود که دیدمش
چنگی به دل نمی زد
تصوراتم را به هم ریخته بود
دستهای زُمختی
که روحِ لطیفم را چنگ میزد
و شاید او کمی بی ادب !
و من شاید کمی حساس تر بودم!
اما پائیز عشق را خوب بلد بود
قدم های پائیزی
در خیابانی ممتد...
در یک روز پائیزی
خزانِ برگها با من حرف زد !
در یک روز پاییزی
پسری دلش برایم تَپید
در یک روز پاییزی
اولین شعر خوشبختی را سُرودم
در یک روز پائیزی
دلم برای هیچ کس تنگ نشد !
در یک روزِ پائیزی
زیر باران خوشحال بودم
دروغ است می...
پائیز که می آید ...
یادِ چشمانِ خیسِ دخترِ همسایه
می افتم
یادِ چشمانِ خزان زده ی پاییزی
یادِ جاده ی عشقی یکطرفه
یادِ شبهایی که
لابلای خیال های گیجِ عاشقانه
سرک می کشید !
از این شاخه به آن شاخه ،
کسی نمی داند پائیز سالها بعد ...
او...
مگر چند پائیز باید طول بکشد !؟
تا تو بیایی
چقدر باید برگهای زرد،
خزان شوند!؟
و چقدر باید
صداهای زیر پا ، گوشها را بخراشد !؟
زمان را فراموش کرده ای!؟
چند پائیز باید بگذرد ؟
تا نیمکت چوبی کنارِ خانه امان
دونفره شود
فصل های سال ، قطار...
باید رها شوم !
از حَجمِ
سوالهای بی جوابِ درختان سبز
باید رها شوم !
از خَزانِ سردرگم پاییز
از نغمه های شکست خورده ی آبان
از چشم های باران زده ی اندوه
باید رها شوم !
از شِکوه های مادران سرخ ،
از برگ ریزانِ گیجِ آذر
از رُفتگران...
پائیز بود که عاشق شدم
عاشقِ رنگ های خزان
عاشقِ دستهای پُر مهر آبان ، آذر ، مهر
عاشقِ بودن هایی که سکوتشان هم
پُر از آرامش بود
پائیز بود که عاشق شدم
اما انگار امسال
پائیز رنگ دیگری دارد
انگار امسال پائیز قهر است
پائیز ...
با رنگ های...
✍️
هر سنی زیبایی خودش را دارد
تو همانقدر زیبایی که در بیست سالگی ات
همانقدر که در سی سالگی ات
و همانقدر زیبایی که تازه چشم گشوده بودی!
نگران پیری ات نباش
قلبِ پاکی که داشته باشی
در هر ده ای دو باره متولد میشوی!
رعنا ابراهیمی فرد
✍️
آدم که باشی زخم های زیادی می خوری
اولین زخم ها را همان روزی میخوری
که بنام انسانیت آدم بودی!
رعنا ابراهیمی فرد
شاخه های اقاقیِ قد بلند
سرِ راه کودکی هایمان بود
سرِ دستهایی که به ارتفاع نمی رسید
اما بلند بلند می خندید
ما چقدر خوشبخت بودیم🌱
رعنا ابراهیمی فرد
پاکبان ...
هر سال پائیز
خزانِ برگها را جارو می کردی
امسال ...
خزانِ خون جاریست
آنها را چه میکنی!؟
رعنا ابراهیمی فرد
دردی بی صدا
دستی بی صدا
گلویمان را مدام خفه می کند
به کلاغ ها بگوئید
در انتهای خودکشی های مهربانی تنها ایستاده ایم
کافی ست بادی بوزد
و میان ازدحام سقوط ، گم شویم
خداحافظ هستی ام !
مرا ببخش ....
نتوانستم
بی خیالی را باد بگیرم 💔
رعنا...
✍️
مگر می شود فراموشت کرد!
وقتی جوانه ها ، سحرگاهان
با یاد تو ، سلامم می دهند
رعنا ابراهیمی فرد
گفتی دوستت دارم
و من آن را ...
به هزار و یک زبانِ
ناموجود دنیا ترجمه اش کردم
رعنا ابراهیمی فرد
چه جایی بهتر از آغوش گرم
کسی که دوستش داری
یک فنجان آرامش را بنوش
و به دور دستها خیره شو
قطار قطار می آیند
روزهایی که آرزویش را داشتی
رعنا ابراهیمی فرد