متن ریباز محمود
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ریباز محمود
دیروز التماس می کردم که تنهایم بگذاری،
امروز خدا خدا می کنم که برگردی...
در این میانه،
کاش تو می دیدی:
چه زجرناک، دارم پیر می شوم!
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
تمام خاطراتم لبالب از درد و گسستن است،
با خودم می اندیشم:
شاید من دره ای همیشه گرفتار در زیر مه باشم!...
برای رهایی ام،
نترس و غربتم را پایان ده و
در لحظات این روزگاران،
خودت را نمایان کن!
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
شب، رنگ و روی عاشقانه ام را به خود می گیرد
تا ستاره ای نو پدید آورد...
زیرا، در این ظلمت دوران
تنها منم،
که لبریزم از زیبایی های تو!
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
قلبت را از مشتت بیرون بکش و
سر جایش بگذار...
آیا از غربت
چاله ای عمیق تر داریم،
آنگاه که تمام زندگی ات را باخته ای؟!
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
هرگاه که تو در تصویر شعرهایم می نشینی،
هیچ چیزی برای گفتن پیدا نمی کنم.
...
برای به فراموشی سپردن تو،
دنیا پر از آشوب و
مردن دردناک تر باید باشد...
ولی افسوس من هنوز هم چشم به راهت هستم...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
از وطن هجرت کردم،
و چه بسیار افرادی که می گفتند:
گرگ ها، بسیاری از غریبه ها را دریده اند!
ولی من دیگر رفته بودم و
دیگر نمی توانسم
باز گردم به خانه ای که به جایش گذاشته ام...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی
آه ای وطن!
تو که یک وجب جا برای من نداشتی،
تا جوانی ام را در آنجا سپری کنم...
اکنون هم هیچ در طلب به دست آوردن دلم نیستی،
با این وجود همیشه برایم جای سوال داشته،
تو چه وردی خوانده ای،
که در این غربت و دربدری
همچون کودکی...
تنهایی،
مانند جوی آبی ست،
که گیاهان بی شمار
اطرافش روییده است...
شعر: ریباز محمود
برگردان: زانا کوردستانی