متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
اوج می گیرم؛
چون هه لوی به رزه فه ر*
گرچه مرزهای سرزمینم محدود است؛
اما
انتهای آسمان کردستان
--ناپیداست.
* عقاب بلند پرواز
زانا کوردستانی
یادت؛
و یادگاری هایت را
در سبد زباله گذاشتم...
من،
تو را می خواستم
نه یاد وُ
یادگاری هایت را!.
زانا کوردستانی
دارد،
بزرگترین قحطی ی قرن
شکل می گیرد...
قحطی عشق...
رُکنی که،
کمتر از قحطی ی
-آب و
- نان نیست!
زانا کوردستانی
آی ی ی شعرِ ناگهان!
ای واژه های فشرده
وزن ِ تو را
فقط شاعرها می فهمند!
-سپیدی!؟
-زلالی!؟
-غزلی!؟
...
آه...
تنها الفباست که
تو را با کوله ای
می تواند به گُرده بکشد!.
زانا کوردستانی
چگونه باور کنم
هجرت فلامینگوها را
با پر و پرواز است؟!
تا دل در گوشه ای گلویش گیر نباشد
پیمودن این مسافت
--ناممکن است.
زانا کوردستانی
به خیالاتِ شلوغم
خیابانی راه دارد
گذرگاهِ مردمانی جورواجور...
دریغ از جای پای تو،
بر سنگ فرش های ساییده اش.
متبرکم کن!
زانا کوردستانی
نشد که نشد...
حالا؛
با عدد،
با حروف،،
-- یا ایما و اشاره!
دارم فکر می کنم:
دیگر به چه حربه ای متوسل بشوم؟!
--تا به چشمت بیایم!؟
زانا کوردستانی
خون را بر برف دیدی؛
چه جای گریه!
کودکی که بره ها را دوست می داری؟
زمستان
سُرسُره می سازد
گوسفند از گلوی گرگ
--می لغزد!.
زانا کوردستانی
پُر از هراسم!
نه هراس از مرگِ خفته
در لوله ی تفنگ!
یا؛
عبور شبحِ یک سایه
بر دیوار!
...
تمام ترس من؛
سقوط از چشمانت هست
نه،
هراس افتادن
از دلت!
زانا کوردستانی
انتظارم،
بوی سیگارهای زر گرفته...
و روزهای تلخِ نیمه سوخته
میان بغض خاموشت وول می خورد.
...
--خط خطی های من،
حزن بی پایان خانه ست!
زانا کوردستانی
سقف آسمان
چه کوتاه ست
برای زندانی
زانا کوردستانی
وقتی تو رفته ای
چه فرق؛
که، که آید!
زانا کوردستانی
زندانی را
گیوتین یا دار
یک درد دارد...
زانا کوردستانی
واژه ها در من پا می گیرند
وقتی تو مرا می خوانی
شعر می شوم
سپید و کوتاه
به شوق مروری هزارانه
روانه ات خواهم شد.
زانا کوردستانی
آدمک سرافکنده،
هنوز در گوشش وز وز می کرد
حرف های آدمی را،
--: تو قلب نداری!
زانا کوردستانی
برگ ریز پاییز و
گلدان شمعدانی در دست
چه سنگدلانه
پیش می رود عاشق
بر پیکر فرسوده ی درخت!
زانا کوردستانی
گلوی احساس،
در فشار است!
زیر هجوم بغض،
آی لیلای من،
دوری از مُسکن دست هایت؛
-- شب زده ام کرده است.
زانا کوردستانی