جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
ابر هم زن است!مگر نه اینکه زمستان می شود،درد زایمان می گیردش و تگرگ می شود...شعر: سوران ندارترجمه: زانا کوردستانی...
صدای شکستنِ قلنج ِ تاریخ را می شنوم؛که آماده ی شروعِ مجددِ لوپِ تکراری خود است؛تا باز بشر آبستنِ کودکِ حرامزاده ای شود که صاحبش نا پیداست؛و فقط دردی بدتر از زایمان و عشقی شبیه به مادرانگی از آن به یادگار خواهد ماند.هر راه و تلاشی برای رهایی از این درد تنها دردی بیشتر به ارمغان خواهد آورد.تنها امکانِ پیش رو ، خو کردن به درد است.طوری که اگر نباشد ، باید نگران شد.عاشقانِ خوشحال،مردمانِ بی درد و روشن فکرانِ امیدوار ، تمام افکار شما توهم...