متن ساجده حسینی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ساجده حسینی
کاش می دونستیم چه روزی توی دفتر تقدیرمون، تاریخ مرگمون رو نوشتن
ای کاش حداقل یک روز قبلش خبردار می شدیم
که حداقل، حداقل یه روز فرصت داشتیم
فرصت...
به کسی که دوسش داشتیم اعتراف می کردیم
از کسی که ازمون دل چرکین حلالیت می طلبیدیم
مادرمون رو برای بار...
خاصیت عشق اینه که هیچ وقت کهنه نمی شه، حتی تکراری هم نمی شه!
من هربار که می بینمت مثل اون روزای اول، قلبم به تپش میوفته، دستام از هیجان عرق می کنه، چشمام چیزی جز تو رو نمی بینه. گلوم خشک می شه و نمی تونم درست حسابی باهات...
I love myself and I do not care if others like me or not
Thats who I am
من خودم را دوست دارم و برایم مهم نیست که دیگران مرا دوست دارند یا نه
این چیزیه که هستم
طول می کشه تا بفهمی آدم ها ارزش اون رو ندارن که حتی بخوای خودتو به خاطرشون آزار بدی
روزی فرا می رسه که اونا تو زندگیت نیستن، حتی ممکنه به یادشون هم نیاری.
بهش فکر کن...
اینه که زندگی رو حیرت انگیز می کنه!
گفتمش عشقت مرا محاصره کرده
عشقش را از خویش بگرفت
گفتمش برق چشمانت مرا دیوانه کرده
دیده بگرفت
گفتمش خنده هایت مرا زنده کرده
خنده بر لب بگرفت
گفتمش عطر تنت مرا مست کرده
حضورش را از خویش بگرفت
دلتنگی مثل این میمونه که یکی با خنجر خیلی تیز روی دیوار دلت بکشه
حتی از اینم بدتر
یا مثل اینکه یکی قلبتو سخت در فشار قرار بده تا نتونی نفس بکشی
حتی از اینم درد آورتر
دلتنگی یه درد غیر قابل توصیفیه
خیلی سخته اما بی صداست
اما اخر...
چند سال پیشا یه جمله خونده بودم
《دلتنگ کسیم که حتی مرا به یاد نمی آورد》
اون موقع فقط خوندمشو و گذر کردم
الان دردشو می کشم و نمی تونم بگذرم
مرا در آغوش خود حل کن
معمای عشقمان را حل کن
مشکل فراقمان را حل کن
تیر نگاهت در چشم هایم حل کن
نجوای صدایت را در گوش هایم حل کن
و در نهایت دوباره مرا در آغوش خود حل کن
دلم گرفته
و گرفته دلم را غم هجران تو
تو مرا در هجران خود رها کردی
و کردی رها خود را از آغوش من
من می کشم آغوش خیال ت را
خیال ت می کشد کردم فراموش تو را!
گر تو فراموش کردی یاد مرا
یاد می کنم ز تو...
تمام من برای تو
و تمام تو برای من
آغوش من برای تو
و آغوش تو برای من
نگاه من برای تو
و نگاه تو برای من
قلب من برای تو
و قلب تو برای من
عادلانه است مگر نه؟!
من آن روزی تمام شدم
که تو برایم تمام شدی...
به ساعت نگاه کن
ببین چگونه عقربه وقیحانه می چرخد
ببین خورشید را که با بی محلی غروب می کند
ببین فنجان قهوه ی مان چه بی ادبانه سرد می شود
آخر تو هنوز نیا مده ای؟!
ببین کائنات هم منتظرت نخواهند ماند...
اما من...
من چرا !
اندکی دیگر...
آیا تا به حال بی آنکه صورت تان در هم کشیده بشود، به سرعت اشک ریخته اید؟!
متاسفم باید بگویم که قلب شما شکسته است!
سکوت شب
و صدای جیرجیرک ها
دست های گرم تو قفل دست های سرد من
داستان هزار و یک شب چشم های تو
و چشم هایم به داستان تو، گوش فرا می دهند!
اما تو سکوت مکن!
حرفی بزن...
مثلا بگو
《دوستت دارم》
طعم زندگی را آن هنگام چشیدم
که چشم هایت به من لبخند زد...
چه اهمیتی دارد دیگران راجع به ما چه خواهند گفت
وقتی من به تمامی تو را پذیرفته ام
چه اهمیتی دارد که ما را قبول خواهند داشت
زمانی که من تو را مانند خدای خود قبول دارم
جایی می خواهم دور از آدم ها
جایی که تنها تو باشی و...
دنیا یکی مثل تو رو نیاز داره
یکی مثل خود خودت
گریه هاتو که کردی
فریاداتو که زدی
دستتو بگیر رو زانوت و بلند شو
دنیا به وجود تو نیاز داره
باور کن