پس از تو فقط یک مجروح شیمیایی ام یک مجروح جنگی گاهی خیس عرق صدای آژیر میشنوم گاهی فرار میکنم ، سنگر میگیرم از همه میترسم مبادا اسیرم کنند بی صبرانه منتظرم پایم را روی مین بگذارم و مفقودالاثر شوم .
دیر رسیدم کادر بسته شده بود صدای شاتر پیچید به نگاهم سعی کردم طبیعی باشم که مثلا دیدنِ دوباره ات ساده است فلاشِ بعدی مچم را گرفت: دو چشم تار و لبی لرزیده عکاس نتوانست آرامشان کند مرا برید از گوشه ی خاطرات تو و حواسش نبود روی شانه ات...
این لبخند بر لب من رژ «بورژوا» نیست مژه هایم طبیعی برگشته اند رژ گونه نزده ام برق چشمانم نیز در چشم هیچ رقاصه ای پیدا نمی شود وقتی بروی چراغ ها خاموش می شوند و سیندرلایت شستن زمین را از سر خواهد گرفت.
مادر بزرگ اردیبهشت ماه در خیابان پهلوی دوره کشف حجاب عاشق شد دایی سیاوش اردیبهشت ماه در خیابان مصدق وقت بگیر و ببند عاشق شد اردیبهشت آمده؛ دیر یا زود من هم در خیابان ولی عصر عاشق می شوم!
فریاد کشید مانند مردی ناامید پیش از انداختن خود به آب و به زندگی ادامه داد مانند زنی ناامید پیش از انداختن خود به آب
پیرزنی شوم آلزایمر بگیرم زنگ بزنم انگار که پسرم هستی بگویم چقدر دلم برایت تنگ است...
نصف قلبم را به مردی دادم که در شلوغی گم شد. نصف دیگرش به هیچ دردی نمی خورد!
آرامم شکل تورهای کتان لباس های خواب شکل یک آباژور کم نور در سالنی متروک آرامم شکل چمدان لباس های زمستانی شکل یک رومیزی که هزار بار در ماشین لباس شویی شسته شده روی بند خشک شده روی میز پهن شده آرامم شکل مدادهای سفید مدادرنگی ها آرامم و به...