شاتوت نوبرانه من از باغ پیرهن بردم شبی که چشم تو درخواب ناز بود گل کرده بود نسترن سرخ برلبت من بردم آنچه درد مرا چاره ساز بود
مثل شاتوت های خانه پدری پر از اضطراب افتادنم
نشسته ام به تماشا او می رسد با دستانی پر از شاتوت با لبانی سیاه و لبخندی که مسیر خانه ماست... الف. آسؤده