سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
از فکر کردن خسته ام...چرا که تمام افکارم مختوم به تو و خاطرات توست!افکاری که انگار قصد جانِ مرا کرده اند و همیشه و هرجا همراه من اند.از دیدن خسته ام...چرا که هربار به جایی خیره شدم، چهره ات را دیدم؛ چشمانت، گونه هایت، آن ته ریش زبرت و حتی لب هایت.و یادآوری آن چهره ی مردانه ی شرقی، تنها ره صد ساله ی فراموشی را برای من طولانی تر می کند.از بوییدن خسته ام...از بس که هرچه و هرکه را بو کردم اول بوی عطر تو در مشامم پیچید و در نظرم امد که ه...
غریبگی نکننکن غریبگی پسرم !این جا خاورمیانه استو هر کجای خاک را بکنیدوستی ، عزیزی ، برادریبیرون می زند...
غریبگی نکننکن غریبگی پسرم!اینجا خاور میانه استو هر کجای خاک را بکنیدوستی / عزیزی/ برادریبیرون می زند!...