متن امید از دست رفته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امید از دست رفته
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
دُرنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
دلم تنگ است
دلم تنگ است و
مطمئنم که در تنهایی خواهم مرد
چنین که پیش میرود
ممکن نیست که او بیاید و
گریههایش را بکند.
آن روزها
که دستِ راستم
با انتگرالِ سهگانه بیگانه بود
آن روزها که میتوانست
بیپروا
طرحِ یک خانه را به کاغذ بیاورد
آن روزها که مداد آبی
آسمان را واقعاً آبی میکرد
آن روزها که بیستهای پاورقی
حساب بانکیِ روحم را پُر میکرد
آن روزها کجاست؟
کجاست مدادتراشم
تا بتراشم...
**خاکستر**
زبانم سوخته است،
نه سیب را میشناسم،
نه باران را.
دلم سوخته است،
نه دستی مرا میگیرد،
نه صدایی مرا میخواند.
در راهی که از دود پوشیده شد،
پا گذاشتم،
بیآنکه بدانم
به کدام سمت میروم.
و در پسِ بادهای سرد،
چیزی فرو ریخت،
شاید من بودم،
شاید باوری...
من شاخهی اسیر زمستان سرنوشت
تو مثل برگ تازهی افتاده از بهشت
من ساقهی که سوخته از آه رعد و برق
حالِ مرا نپرس چه خوبم چه بد چه زشت
این لطف قسمت است که کاتب مرا اسیر
اما تورا چو زلف سیاهت رها نوشت
من دلشکسته ام چو یتیم...
آدمی تا بار مردم را در اینجا برنداشت
کاسهای از آب کوثر هم در آنجا برنداشت
اهل دل کو تا که دریا جای صحرا پس دهد
هیچکس مصراع سرگردان من را برنداشت
مو و دندان ریخت، تن فرسود، قامت شد کمان
قلب بیصاحب سر از آمال دنیا برنداشت
بارها این...
در بستی و رفتی و انگار دری نیست
در ذهن هزاران در و از در اثری نیست
امید به راهی نه دری هست و پناهی
در شهر غریب و دگر از تو خبری نیست
زخم صیاد اگر بی پر و بالم کرده
شوق پرواز مرا از گله لالم کرده
خیره ماندم به تو در دورترین نقطه اوج
دل رسیدن به تو را ضامن حالم کرده
دیده ام عشق غریبانه کسی را ببرد
حافظ این حادثه را یکسره فالم کرده
سرنوشتی که مرا در پی...
تو همان خواب قشنگی...
که به چشم منِ دیوانه نخواهد امد...