پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماه من! در قفس پنجره ها، گریه نکن! غصه نخور!می رسد آخرش آن فصل پر از خنده ی ما، غصه نخور!شاعر: سیامک عشقعلی...
گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!ببرم بخوابانمش!لحاف را بکشم رویش!دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!حتی برایش لالایی بخوانم،وسط گریه هایش بگویم:غصه نخور خودم جان!درست می شود!درست می شود!اگر هم نشد به جهنم...تمام می شود...بالاخره تمام می شود...!!!del_neveshtehay_taymaz2...
غصه نخور رفیقِ دلتنگ و خسته ی من،این بهار قرار نیست همواره فصلِ رفتن و تنهایی و بغض باشد؛شاید گمشده ی تو،شاید این بهار بوی گیسوانت، فرهادی را مجنون کند؛ شاید این بهار چهارچوبِ بازوانت،شیرینی را لیلی کند!آن وقت جان می دهد قدم زدن زیرِ باران در دنیایی دو نفره!غصه نخور رفیق... تاریخِ انقضای دلتنگی، همیشه زودتر از چیزی است که فکر می کنی!...
غصه نخور رفیق...خدا بزرگتر از دردهای ماست......
غصه نخور مسافر! رفتیم تو ماه اسفندبهار تو بر میگردی چیزی نمونده بخند......
چه تاثیر دلنشینی دارد” غصه نخور ، درست میشود ” گفتن های مادر ،اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد...
مادربزرگم هشتاد و خرده ای سال عمر کرد!این آخریا هر موقع میدید ناراحتیم؛ بهمون میگفت: من تا تهشو دیدم! تهش هیچی نیست. بیخودی غصه نخور......
دلممیخواستیکیوداشتهباشمکهوقتیهمهخستممیکردن،میومددوتادستاشومیذاشتروصورتمومیگفتغصهنخورتومنوداری......