چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پر شده ست....
طوفان اگر. فرو بنشیند عجیب نیست پایان بی دلیل دویدن نشستن است
به لطفِ عشق، تمرین میکنم یکتاپرستی را !
بر سفره ی نگاه تو اسراف جایز است صد بار دیده ایم ولی باز دیدنی ست...
ای پریشانی آرام کجایی ای مرگ؟ در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست.... نفرین اگر تورا به تمام جهان دهم !
ﺣﻠّﺎﺝ ﺷﺪﻡ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﮐﻔﺮﻡ ﺳﻮﮔﻨﺪ ؛ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ دﺍﺭ ﺯﺩﻧﺪ!
هنر آن است که عکس تو بیفتد در ماه ماه در آب که همواره فروریختنی ست
آخرین منزلِ ماکوچه ی سرگردانی است...!
گناه کیست که من با توام تو با دگران
به دنبال کسی جا مانده از پرواز میگردم مگر بیدار سازد ، غافلی را غافلی دیگر
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد...
عشق یعنی در میان صدهزاران مثنوی بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
خبرداری که شهری روی لبخند تو شاعر شد ؟ چرا اینگونه کافرگونه،بیرحمانه ،میخندی؟
من به چشم تو گرفتارم و محتاج...️
ای بغض فرو خورده مرا مَرد نگهدار تا دست خداحافظی اش را بفشارم...
این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما مرحمت زیاد .
نمیدانم چرا، اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
با عشق ممکن است... تمام محال ها...
فرقی نمیکند چه برایم نوشته دوست گیرم که ناسزاست ولی دستخط اوست آیینه وار خیره به تنهایی توام آری! سکوت سادهترین راه گفتوگوست
تَنِ من قایقِ لنگر زده در طوفان است ... خودم اینجا دلِ من پیش تو سرگردان است !
عشق یک سینه و هفتاد و دو سَر می خواهد بچه بازیست مگر عشق؟! جگر می خواهد...
یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل این بار اگر اصرار کنی وای به حالت