مرا برگردان به روزهایی که دمپاییِ کهنه ام را با جیک جیکِ نارنجیِ جوجه ای کوچک عوض می کردم و باران تنها آوازِ شادی بود در عروسیِ هاجر...
. خنده ات دستی ست که مرگِ مرا هر روز دورتر می اندازد...
گرم است دلم به دوست داشتنت ... شبیهی ، به هر چیزی که زیباست به هر چیزی که دل آدم را می برد فرقی ندارد ، چه روزی از چه فصلی ... تو عجیب شبیهی به زندگی ...
لبخند تو چیزی شبیه عطر نان است قدری بخند ای خنده هایت جان عاشق
چو آفتاب بتاب و به نور لبخندت مرا که تیره و تارم به عشق روشن کن
. وبهار روزهایی ست که کسی را دوست تر میداری.
بخیر می شود این صبح های دلتنگی ببین که روشنم از یادِ خوبِ لبخندت
مرا به گوشه ی آغوش خویش دعوت کن مگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم؟
هر کجا باشی بهار همانجاست مثلِ قلبِ من... ️️️
خسته از عمری زمستانم بهارم می شوی...؟
دلت جای ِ دگر بود و غمت کُنجِ دلِ ما
گاهی وفاداری به جز تنهایی ات نیست ..
صبح ها بیشتر از نور، تو را می خواهم ...
نبودنت همیشه اینجاست ، برعکس تو....
صبح یعنی که پس از این همه شبهایِ مُدام برسی، شانه زنی بغضِ پریشان مرا
بی دل مَنم که دلم مانده پیش تو...
مرا به گوشه ی آغوشِ خویش دعوت کن مگر به جز تو کسی گوشه ی دلم دارم؟
ترک دارد دلم همچون انار آخر پاییز همه شبهای دلتنگی بدون تو شب یلداست
تو جان من بودی ، چگونه بی منی اینقدر ..؟
دنیا برابرم چه غمی؟ تا تو بامنی...
می روم بی خویشتن شاید فراموشت کنم ....
بیدل منم که دلم مانده پیش تو من جاى خالى همه دلهاى عالمم ...
تو را نشد! می روم که خویش را فراموش کنم...
ترک دارد دلم همچون انار آخر پاییز همه شب های دلتنگی بدون تو شب یلداست