شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
سلام ای مهربان بابابزرگم ! پر از بغضم ، هیاهویت کجا رفت؟هوای عصرِ دلگیرِ خزانم ! بهارِ غرقِ شب بویت کجا رفت؟ندیدم جز شمیمِ دلنوازت ، به ایوان پس چه شد گلهای نازت؟ فدای آن دوپلکِ نیمه بازت ، نگاهِ کنجِ پَستویت کجا رفت؟رسیده جانمان بعد از تو بر لب ، چرا افتاده ای از تاب و از تب؟ نمیخوانی دوبیت از حافظ امشب؟لبِ سرخِ غزلگویت کجا رفت؟نمانده در بساطِ خانه آهی ، به خوشبختی بگو گاهی نگاهی ، شبم تار و ندارد نورِ ماهیغروبِ تیره ، سوسویت...
شمیمِ مریم از ایوانمان رفت ، گلی در برگریز آورده پاییزطلوعِ صبحِ تابستانمان رفت ، غروبی نقره ریز آورده پاییزعجب فصلِ دل انگیزِ لوندی ، شبِ تاریک و یلدای بلندی ، چه بعدازظهرِ عطرآگین و قندیدوتا چایِ غلیظ آورده پاییزتماشا دارد این فرشِ قشنگش ، گلیمِ بی نظیرِ زرد رنگش ، شنیدی قصه ی ماه و پلنگش؟غزالِ پاگُریز آورده پاییزدوباره ابتدای آشنایی ، خیابان و قدمهای دوتایی ، چه می چسبد به دیدارم بیایی هوایی از ونیز آورده پاییززمین ، تر...
بی تلاطم ، خالی از هر های و هویی کافه چیاز دلِ تنگت نمی خواهی بگویی کافه چی؟باز رقصِ دودِ سرگردانِ قلیان ، بی امانخسته از بغضِ نفسگیرِ گلویی کافه چیسینه مست از آتشی دیرینه و در آینهخیسِ غم با گونه ای تر روبرویی کافه چیقهوه ات سرریز و قدری هم غلیظ و روی میزباطنت درد و به ظاهر خنده رویی کافه چیکافه ات تاریک و شیک و کم کن این موزیک رامی برد افکارِ شومم را به سویی کافه چیپشتِ شیشه غرقِ اندیشه همیشه دیده ای؟نیست دیگر در...
نم نم بارانِ بی مانند پاییزت قشنگماه بانوی سخاوتمند پاییزت قشنگغنچه ی لبهای مستت سیب سرخی آبداربوسه از لبهای من دل کند پاییزت قشنگبرگهای خشک کوچک در خیابانهای خیسدسته جمعی یکصدا گفتند پاییزت قشنگجای گیسو فرش زرین باف داری مهربانجای چشمت حبه های قند پاییزت قشنگدر غروب سرد فصل برگریزان رفته ایدل گرفت از رفتنت هرچند ،پاییزت قشنگطرح ناز خنده ات ،کار کدام استاد بود؟ای مونالیزاترین لبخند پاییزت قشنگ...
هوای خانه غرق از بوی یلداصمیمانه خوشامدگوی یلدابکِش با پنجه ی سرخِ انارتدوباره شانه ای بر موی یلدا...