متن کافه چی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کافه چی
قامتش از جنس یک دیوار بود
چشم هایش مست و آهو وار بود
سرخوش از این لحظه ی دیدار بود
من هم از شوق حضورش بیقرار
واژه هارا بر زبانش میکشید
دست لای گیسوانش میکشید
داشت از جانم به جانش میکشید
عقل من دیگر نمی آید به کار...
مثل او...
کافه چی قهوه رو تو فنجون ریخت
یه لبخند کج و کوله زدم به نشونه تشکر
..
..
..
نشست رو به روم یه لبخند دلبر زد و گفت:
تا ته بخور زود بده بهم میخوام فالتو بگیرم
-مگه بلدی؟!
+اره بلدم زود تر بخور
قهوه رو تا ته سرکشیدم...
در حال بارگذاری...