نام تو همان است که وقتی می آید دست و دلم را می لرزاند
هرروز از لبانم نام تو می چکد تو هنوز در انتهای دالانِ نیامدن قدم میزنی
آنقدر نام تو درخاطره ام سبزاست که هزاران پائیزنمیتواند برگی ازخاطرات باتورا پژمرده کند.
تو جان جان جهانی و نام تو عشق است..
عاشقتم انقدر که شک ندارم ... جای اذان نام تو را در گوشم خوانده اند
سراسر نام ها را گشته ام و نام تورا پنهان کردم.... میدانم شبی تاریک در پی است و من به چراغ نامت محتاجم...
چهار فصل که حرفه فصل پنجمی هست به نام تو به هوای تو