پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل بسپار ،به آواز پرندگان مهاجر ،که آخرین لحظه ی پر کشیدن ، دل می بُرند از لانه ی خویش، تا رنگین کمان امید ،زینت بخش راهشان و خورشید محبت ، نوید بخش مسیرشان باشد پس باید از آنان آموخت، دل کندن برای موفق شدن را پرنده ای که دل می سپارد ،سینه ی آسمان را ،باغ آرزوهایش سبز و گل اندیشه اش همیشه شکوفاستچون تو که شط خورشید در دست وغنچه ی مهربانی بر لب داری ؛پرستوی خیالت همیشه پرّان باد.حجت اله حبیبی...
من ۱۷ سالگیت مبارک ...من به آفتاب گردان شبیهم در تاریک ترین روز ها در پی نورم حتی وقتی که سرم پر از دانه های سیاهه من چون رویاهایم اوج گرفتم پشت به تمام ستاره های شب تا برسم به صبحی که تنها از خورشید طلب نور می کرد بدان تلخ گفتم تا به حقیقت برسم طولانی تر از هرسال زندگی کردم روزهای تاریک تر از شب را با سقوط از هر قلهپرواز کردم مرا در ریشه کهنسالی پیدا کن زمانی که امیدی به زندگی نبود با بغض می نویسم زیرا که پشتوا...
بیایید همه با هم قراری بگذاریم ؛اینکه امسال ، به جز مهربانی و لبخندهایِ جانانه ؛چیزی برایِ دلهایِ خسته ی هم نداشته باشیم ...نسلِ ما ، همدلی می خواهد ،نسلِ ما ، امید می خواهد ...کمی همدل باشیم و برای دلهایِ همدیگر ، نویدبخشِ اتفاقاتِ خوب ...دارم چراغِ ذهن و جانِ این مردم را می بینم که دانه دانه شب های سیاهمان را روشن می کند ...دل من هم روشن است ؛امسال ،سالِ خوبی خواهد بود ... ...
تو متولد می شوی در چند قدمی عید . . پس شاد باش که نوید بخش بهاری !...