من زنی را دیدم نور در هاون میکوفت ظهر در سفرهٔ آنان نان بود سبزی بود دوری شبنم بود کاسهٔ داغ محبّت بود ...
چه فرق میکند خوابم ببرد یا نبرد دل است و هنوز آب در هاون می کوبد!