دست بر دستی نهادن
می شود آمال تو
ماه من
سوسوی نورت
کدامین آسمان دل
منور کرده است
صبح یعنی
تو بتابی و مرا زنده بخود گردانی
عشق یعنی
تپش قلب من
انگار به نبض سخنت
باز امشب
بی قرارم
نوش دارویی دهید
عشق تو را دید و کمر خم نمود
بی شب بخیر نوش شد
این درد بی تو بودنم
آمدی
اما
برای ناز کردن آمدی
شب همین است
که
اثبات کند دردت را
عشق یعنی
یک نفر هست
تو را می فهمد
می خواهمت ای مرگ
وقتی ندارمش
انگیزه ی بیداری و خوابم شده ای
پایان تمام التهابم شده ای
حرفی نزنم که در شب هجرانم
پیمانه ی بهترین شرابم شده ای