عاشقم، با همه وجود عاشقم شعرم، شراره ای است که در خاطره ها پرتاب می شود در هر بار خواندنش، عشقم بیشتر فرو می روید هر بیت آن مانند یک ترانه زیبا، به دل می شیند شعرم، شیرینی و تلخی را در آغوش می کشد در دشت عشق، میان گلها...
تنها این را می دانم که دوس داشتنت لحظه لحظه ی زندگیم را می سازد و عشقت ذره ذره ی وجودم را...
من تو هوات مستم رو شده دیگه دستم همه ی شهر میدونن رفتی توی وجودم
در راهم سبز شو تا فقط دوباره ببینمت! همان گونه که ناخودآگاه در قلبم سبز شدی و تو را در وجودم دیدم! ️️️
گسل های تنهایی ریشترهایی به وسعت تمام ثانیه های بی تو را می لرزاند در وجودم
دوستت دارم نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای بلکه برای آنچه که از من می سازی دوستت دارم برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی
طلوع تویی صبح تویی آفتاب ڪن در وجودم صبحگاهم بهشتی است با صبحبخیرهایت... ️️️
وجودم از تمنای تو سرشار است
رفتی توی وجودم...
نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت بر وجودم تا ابد نشاندی