پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
لعنت به سیل زیادی خواه چشمانتمرا آب برد .......
لعنت به دلت؛که گوشه ای مرا جای نداد......
لعنت به اون شبکه تا صبح گریه می کردم ...
راه سردو خانه سردو سفره سردو قلب سردای دوصد لعنت به هرچه سردی و دورانِ سرد...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
دل پیش کسی باشدو وصلش نتوانیلعنت به من و زندگی وعشق و جوانی......
لعنت به کل خاطراتمون که باهم داشتیم........
لعنت به من لعنت که واست جنگیدم عاشقتم هنوز دلتنگتم اما واست مهم نیستم.........
بی حوصله ام گلایه ای نیست ولی...لعنت به کسی که بی وفایی کند...
لعنت به من و عشق تو و وعده ی مایت لعنت به من بی شرف مانده به پایت..!...
اهل نفرین نیستماما خدا لعنت کندآنکه با تو یکروز به محضر میرود...