شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مثل نوری که گذر می کند از پنجره هامی شوم محو تماشای تو از منظره هابه دعاهای سپیدار لب چشمه قسمبه صدای عطش آلود شب زنجره ها،قدر یک لحظه دلم تاب ندارد بی تودوره گردی شده ام همسفر شب پره هانیستی، در دل مهتابی و آرامم بازسور و ساتی ست به پا بین غم و دلهره هامی دوم سمت هیاهوی نجیب گل سرخمی چکد بغض من از خستگی حنجره هایاد چشم تو مرا زنده نگه داشته استکهنه کی می شود آن ناب ترین خاطره هابر لب طاقچه ها جای تو گل کاشته ...
زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ...
دوست داشتنت به پایم می پیچدو من گل سرخی می شومدر هوای تو......
گل سرخی که دهانم ز دهانش بر داشتآنقدَر سخت مکیدم که گلابش کردم...
کسى که جرات دست زدن به خار را ندارد ، هرگز نباید آرزوى گل سرخ را داشته باشد ......
هیچ گل سرخی بی خار نیست.ولی خارهای بی گل فراوانند....
زندگی باید کردگاه با یک گل سرخگاه با یک دل تنگ...
زندگی باید کرد گاه با یک گل سرخ/گاه با یک دل تنگ...
آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمردآتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد...