متن پیروز پورهادی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پیروز پورهادی
خوشبختی
روی مبل می نشینم
به تکاپوی جهان می نگرم
از نگاه جعبه مسخره ای که دو پایش به هواست
حال دنیا خوش نیست....
به صدای بمبی به خودش می پیچد
و من از روی غرض
که چرا کودک خوش فکر مرا تو به زنجیر درآوردی جعبه کوچک بی مغز!!...
سپید روشن
تو که می آیی
چه روشن میشود این سویه چشمانم
و لبخندی که در کنج دلم لرزان صدایت میکند
جانم...
خوش آمدی
و من نامت را «سپید روشن»گذاشتم
ای دوست
ای دوست کجایی که مرا یاد کنی
در محرکه مست و می ت شاد کنی
در کوی خرابات نشستم که مرا
در زمره یاران خودت یاد کنی
عالم همه در حسرت تو نیست شدن
کی می شود عالم همه را یاد کنی
مجنون تو و لیلی درگاه تو...
ای دوست
ای دوست کجایی که مرا یاد کنی
در محرکه مست و می ت شاد کنی
در کوی خرابات نشستم که مرا
در زمره یاران خودت یاد کنی
عالم همه در حسرت تو نیست شدن
کی می شود عالم همه را یاد کنی
مجنون تو و لیلی درگاه تو...
چشم چرانی
میخندی!!
تا که شاید گل مرا شکوفا کنی
آن گونه قرمز مرا رو به راه کنی
لبخند تو کفریست در نگاه من
تو میخواهی خود با من آشنا کنی
دیوانه هم بودم اگر، نه میگفتمت
آن روز که در روبه روی خود آشنا کنی
من با نگاه هرزه...
دریا
نگفتی آخر
با ما چه عشق داری
جان را به ماه میسپاری لبخند را به ساحل
من عاشق نگاهت
شبها به روی ساحل
با آنکه بی قراری
اما ندیدم حاصل
دریا
نگفتی آخر
با ما چه عشق داری...
بر در خانه
تورا من دیدم
مهرت به دلم نشست و خوابت دیدم
در ساحل دریا ستاره چیدم
در پیچک موهات خودم رقصیدم
چشمان سیاهت که به چشمم افتاد
بیدار شدم بر تن خود لرزیدم...
بهار آمد و بوی یار می آید
پرستو نغمه خوان از آن دیار می آید
به هر دشت دمن بینی
نگار زلف یارم را،دل من عاشق و دلدار می آید
بشویید خانه دل را
بخندانید آن گل را
که بوی یار می اید که بوی یار می آید