شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
بچرخ ای چرخ گردون و سوا کن ناکسان را بزن غُره بر این افلاک و بیدار کن جهان را...
چرخ گردون گر ندارد سازگاری بادلتدست در جیبت کن و جدی نگیرش بیخیال...
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخندمشکلی گر تو را، راه ببندد تو بخندغصه ها فانی و باقی، همه زنجیر به همگر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند...
اگر دستم رسد بر چرخ گردوناز او پرسم که این چین است و آن چونیکی را میدهی صد ناز و نعمتیکی را نان جو آلوده در خون...