هرگز نمی شود که تو را دید و بعد از آن جایی نفس کشید به جز در هوای تو
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند! امروز عجیب... بی تو می میرم...
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم...
خیال نکن اگر برای کسی تمام شدی امیدی هست؟! خورشید از آنجا که غروب می کند طلوع نمی کند...!
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
من می دانم به کجای قلبت شلیک کرده ام تو دیگر خوب نخواهی شد!!!
و من... در چشم او... زیباترین مرد جهان را دیدم... و این... معجزه ی نگاه او بود... نه زیبایی من...
هر سال یک بار از لحظه ی مرگم بی تفاوت گذشته ام بی آنکه بفهمم یک روز در چنین لحظهای خواهم مرد..