چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
خیالت بود اشکهایم ...بنفشه؛ دامن کبودش را پهن کرده بودلبهایِ بهار می سوخت.......
اب میشود/برف/تا دامنههای خانه هم اگر ببارد/دوباره/بنفشههای کنارِپرچین/امدن بهار را/ مژدگانی میدهند....
ردپا/از پا انداخته کوره راه را/بفشههای کنار پرچین/مدتهاست/از یاد بردهاند عطر ترا....
مشت خاکی بر جای خواهم نهاد به قدر بنفشه ای که بنشانی...