چون چاره رفتنست بناچار می رویم
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم
ای صبا حالِ جگر گوشهٔ ما چیست بگو درد ما را به جز از صبر دوا چیست بگو
بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوست دیگران از ساغر و ساقی و ما از یاد دوست
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند من کافر همه شب با تو به آغوش کشم...!
دردم به جان رسید و طبیبم پدید نیست داروفروشِ خسته دلان را دُکان کجاست؟