من خاطرم... از دیروزها هست و همین امروز از فردا و فرداها تو یاد هست؟!
دیروز، غرورش همه جا ورد زبان بود حالا جلوی آینه، هم قدّ خودش نیست...
بین هزاران دیروز و میلیونها فردا ، فقط یک امروز وجود دارد ، امروز را از دست نده ...
دیروزمی خندیدم امروزممیخندم فردا همخواهمخندید فقط به این خاطر که زندگی کوتاهتر از آنیست که بخواهمبرای چیزی گریه کنم... .
چیزی که تا دیروز واسم خیلی اهمیت داشت... امروز حتی به چشمم نمیاد... هر چیزی به وقتش واسم خوب و دوستداشتنیه....
من زخمی از دیروزم و بیزار از امروز وز آنچه مینامند فردا، ناامیدم
دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد
یک صبح از خواب بلند می شوی می بینی هنوز دیروز است هنوز قلبت تند می زند تو دیگر به خانه بر نخواهی گشت×