سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من نوازش می کنم از دور،با دستان گرم احساسم،ابرهای سپید آسمان را…زهرا حکیمی بافقی،کتاب راز و نیاز....
نزدیک نزدیک استچقدر نزدیک است آسمانبه لنزِ دوربینمآنقدر که می بیندگلبول های سیاهم را...«آرمان پرناک»...
بادهر چقدر هم دست مرا بکشدتکان نمیخورمتکان نخواهم خوردمن خانه ی تو راپیدا کرده امپنجره ها و چشم هایت رامن همان ابری هستمکه تو روزیچترت را زمین انداختیو اشک هایت رابا اشک هایش شستی«آرمان پرناک»...
نزدیکنزدیک استچقدر نزدیک استآسمان،به لنزِ دوربینمآنقدر که می بیندگلبول های سیاهم را...«آرمان پرناک»...
پنجره را باز کردمتنها از دل تنگی هایم به آسمان گفتمنمیدانم چرا ابری شد ...!...
رفت یار و به او..... دل نگران هست هنوزدل پر از ابر شده چون باران هست هنوزتو که هر لحظه با خاطره زنده می شویبغض تو در گلویم....... پنهان هست هنوز...
قسم به باران که من هم برای تو باریدم در روزهایی که ابری در آسمان نبود....
دلم ابری ست ، کجایی همه ی شادی من؟!...
کاش ببارد آسمان،امشب دلم بد ابری است/موجی از غم سوی قلبم راهی استدل بریدم تا که از یادم روی/گر ببارد آسمان یاد تو ویرانم کند(:...
کارِ چشمم از تبسم ها گذشتدر نگاهم، ابرهایِ سَرکش استبعدِ تو، هر ثانیه یک سال شدحالِ دل چون اسبِ بی افسار شد(برایِ بابایِ عزیزم؛ عزیزِ خدا)(شیما رحمانی)...
آسمان؛ تب دار و باد هم؛ گشته خموشآه از این بخلی که؛ می کُند ابرِ چموششیما رحمانی...
و دیگر به آسمانت نخواهیم رسیدنه من و نه حتی چکاوکو ابرها نیز؛ تا همیشه،بر این سوگ خواهند گریست.شیما رحمانی...
ابری، غروب، طرحِ خداحافظ ...تنها لباسِ تن خورِ بوتیکم آرمان پرناک...
آسمان ابری ست و خدا می باردنم نمک بر زمین... رها فلاحی...
آسمان ابری و دِل هوای باران دارد…#م_محبوبی_کیا...
هواابری که میشودباران میخواهمباران که می بارددلم برف میخواهدبرف میبارداماتو نیستیودلممرگمیخواهد......
به دور دست ها می نگرم🪐🌟 ...آنجایی که خورشید خود را پشتِ ابرِ سفید مخفی کرده است ⛅️🌪...آنجایی که رنگِ آبیِ آسمان به نارنجی تبدیل شده 🌼🧡...آنجایی که پرستو ها نقطه مانند شدند ،🕊🐾...و با خود می گویم !...ای کاش انجا بودم ،همان دور دست ها !...دور از همه چیز و همه کس !...پشت آن ابر ها.🌱☁️...کنار خورشید.☀️🌈...بغل پرستو ها!🕊🪄...فارغ از مردم این ابادی.🎈🫂...تا زندگی کنم شادمان.☺️🍓...برای خود نه برای دیگران.🌊🌿......
آسمان که دلش می گیرد،--ابری می شودنمی دانمچرا من، هوای گریه دارم! لیلا طیبی (رها)...
روزی که آسمان چشمهایت شد و ابری اشکهایت یک شهر را بارانی کرد...
رفتی وآسمان دلم ابری شدمی ترسم باران بگیرد من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...حجت اله حبیبی...
باریدن گرفته شعرهایمدر هوایِ تو،آسمان گلویم ابری...میلِ باریدن گرفته -تمام شعرهایم. سعید فلاحی(زانا کۆردستانی)...
دلم ابریست و باران را نثار چشمم میکند چشمان بی گناهم را مه آلود و تر میکند حادثه ی جنونِ دل از تو حکایت میکندغمِ دل است که بی هوا،به چشم سرایت میکندکژال گویلی_ آسو...
بعضی اوقات دلم ابری می شود،دلم می خواهد که ببارم...امیدم را بین ابرهای خاکستری رنگ گم می کنم،و میزبان تیرگی می شوم......
دل آسمان هم اگر ابری شود،بارانی خواهد شد!فرقی هم ندارد،پاییز یا بهار......
هم در هوای ابری آبان دلم گرفتهم در سکوت سرد زمستان دلم گرفتهرجا که عاشقی به مراد دلش رسیدهرجا گرفت نم نم باران دلم گرفتبا خنده گفتمش: به سلامت… سفر بخیر…وقتی که رفت، از تو چه پنهان... دلم گرفتبیرون زدم ز خانه که حالم عوض شوداز بس شلوغ بود خیابان دلم گرفتامروز جمعه نیست، ولی با نبودنتمانند عصر جمعه ی تهران دلم گرفت...
اینجاهوای خاطره تو، خیلی ابری استیک شب که چشمهای جهان راخواب می برد،آخر مرا و طفل دلم راآب ... می برد ...جلال پراذران...
رفتی وآسمان دلم ابری شدمی ترسم ،باران بگیرد من و بارون.... و چتری که دستان گرمت را می طلبد...حجت اله حبیبی...
آسمان ابری استو ؛هوا کمی خنک تر از حد معمول .انگار بهار و پاییزدر یک کوچه بن بست به هم رسیده اندو دلتنگی پایان یافته ,سخت هم را در آغوش کشیده اندو ؛عنقریب است که بغض گلویشان بشکندو ؛باران بی سابقه ای در این حوالیببارد ......
آن سوی خیال ابرکی می بارد ...! آریا ابراهیمی...
به هواخواهی این پاییزمن دم به هر ساعتلب پنحره را می بوسمآسمان هم ابریهوایش دلگیر استهر دو پی گمشده هایمانکوچه به کوچه می گردیماو سر شاخه هایشمن چشمانم خیس است....
اینجا هوا ابری ستو من در آبشخور حوادثشپیِ تنهاییِ خود می گردم....درختی شده ام بی بارکه برگهایم سبز استو ریشه هایم زردپنهانش می کنمتا سپیده ، غروب را در من نیابد...
بی توشهریور مننسخه ای از پاییز استسی و یک روز قرار استکه ابری باشم......
من اینجا بس دلم تنگ استدرون سینه ام هر روز یک جنگ استمن اینجا آسمانم ابری و سرد استکنار برکه ی دنیا ؛ برایم زندگی ؛ پردرد و بی رنگ است ... ....
می گفت، هر آدمی برای خودش فصل پنجمی داره که تکلیف تمام فصل هاشو روشن میکنه …که حال و هوای هر چهار فصلش به حال و هوای اون فصل بستگی داره …اگه ابری باشه تمام فصل هاش ابریه …بارونی باشه، بارونیه آفتابی باشه، آفتابیه …میگفت، فصل پنجم فصل دل آدماست …حال دل اگه خوش باشه همیشه بهاره، همه جا پر گل و بلبله …حال دل اگه ناخوش باشه هر فصل پاییزه…سرد و غم انگیز و برگ ریز که پایان نداره …!!...
همه ی ما گهگاهی از دلتنگی، هوای دل های مان ابری می شود؛ حتی بعضی مواقع ابرهای خفته در گلویمان صاعقه می زنند؛ و نم نم باران از گوشه ی چشم هایمان جاری می شود؛ و چنگ می زنیم؛ به خاطرات خاک خورده ی روز های آفتابیِ مان، با خود مرور می کنیم گل های شکوفه زده ی عشق را، گل هایی که با رفتن یک نفر...
آسمان وقت قرار من و تو ابری بودتازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد...
آفتابگردان خانه مانروزهای ابری هم باز می شودبانو!نسبتی با آفتاب داری؟...
چون که اَبری بِشَوَد حال و هوای دلِ منجای باریدنِ من سطحِ دو تا شانه ی توست...
مادرپنجره را باز کردم...فقط کمی از دلتنگی هایم به آسمان گفتمنمی دانم چرا ابری شد...روز مادر است،خیلی دلتنگتم مادر،نیستی تا ببوسمت و این روز را تبریک بگویمروزت مبارک فرشته ی آسمانی من...
ای تمام باران چشمم از آن توبگذار فقط در هوای تو ابری باشم......
آسمان چشمانت را...برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد ابری نکن......
چقدر حال این روزهایم ابریست... !از آن ابری هایی که نه می بارد و نه آفتابی میشود...!...
او دیده بود از اولِ پاییزهرشب به یادت شعر میخوانمفهمیده بودم زیرِ این بارانتو میروی من خیس میمانمآبان شدم در اوجِ بی مهریابری شدم اما نمیبارمبعد از تو این پاییزِ لا کردارگفته هوای بدتری دارمآنقدر از عشقت نوشتم کهما دسته جمعی عاشقت هستیمدروازه ی این شهرِ عاشق راجز تو به روی هر کسی بستیمبارانِ امشب بهتر از قبل استجوری که فکرش را نمیکردیآبان خبرهای خوشی داردشاید به پای قصه برگردی...
دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد...
من بلدم پاییز باشد و تنهایی تمام خیابان را صفحه صفحه ورق بزنم و از هوای ناب پاییز ، جرعه جرعه بنوشم و زیر باران های مدام ، بخندم و دیوانه باشم ...بلدم گودال های کوچک انباشته از قطرات باران را تنهایی فتح کنم ، آب بریزد توی کفش هام و باز هم سرخوش و بیخیال ، برگ های زرد و نارنجی را تا مرز خش خش ، له کنم و حالم خوب باشد ،بلدم بخندم ، وقتی دنیا تمام زورش را می زند که غمگینم کند ،بلدم در تنها ترین حالت ممکن باشم ، اما به روی خودم نیاورم که در این...
ابری ترینهوای منی و خودت نمی دانیوقتی به تو فکر می کنمچقدر باران می بارد......
آسمان چشمانت را ...برای کسی کهمعنی نگاهت را نمی فهمد ابری نکن...!...
ابری نشو / پاییزکمدل خوش به لبخند توام......
ابری ترین هوای منی و خودت نمی دانی وقتی به تو فکر می کنم چقدر باران می بارد...
پاییز... این جا هوای دل ابری می شود آن جا باران می گیرد و این عادلانه ترین حس عاشق ست!...