من یه روز زندگی با تو رو به یه عمر زندگی بدون تو ترجیح میدم
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ...
طی نگشته روزگارکودکی پیری رسید از کتاب عمرما فصل شباب افتاده است
هر چه آید به سرم باز بگویم گذرد وای ازین عمر که با میگذرد، میگذرد ..
جان را ارزانی دارمت عمر شدن را بلدی
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
باور نمی کنم که بخواهم بدون تو یک عمر را کنار کسی مُردگی کنم . . .
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
گفت این خاصیت مردار است عمر مردارخوران بسیار است
تمام عمر خندیدم به این عاشق به آن عاشق چنان عشقی سرم آمد که دیگر من نمی خندم...