یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده...
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویماو با نگاهش حرف هایی زد.. بماند...
کدخدا گفته که از خانه کسی در نرودده قرنطینه و با قفل کسی ور نرود...
عکستو گذاشتم صفحه گوشیمهر دفعه قفلش رو باز میکنم، نیم ساعت قفل میشم ......
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتیبر درش قفل زدم تا که نیاید دگریمن و چشمان گره خورده به تقویم و زمانروز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری...
در قفل فروبسته ی غم های دل خویشآن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم...
دیگر سکوتم از رضایت نیست، آخرقفلی که بستی بر دهانم، بیکلید است.......
روی این قفل نوشتند دعا می خواهدمن سپردم به خودشهرچه خدا می خواهد ......
بین این همه آدم من چرا قفل تو شدم...
عکستو گذاشتم صفحه گوشیمهر دفعه قفلش رو باز میکنم نیم ساعت قفلش میشم!...