ما بر در عشق حلقه کوبان تو قفل زده کلید برده
من بر لبانم قفل.. تا چیزی نگویم او با نگاهش حرف هایی زد.. بماند
کدخدا گفته که از خانه کسی در نرود ده قرنطینه و با قفل کسی ور نرود
عکستو گذاشتم صفحه گوشیم هر دفعه قفلش رو باز میکنم، نیم ساعت قفل میشم ...
آن زمانی که تو از کلبه ی قلبم رفتی بر درش قفل زدم تا که نیاید دگری من و چشمان گره خورده به تقویم و زمان روز و شب با همه ی خوب و بدش شد سپری
در قفل فروبسته ی غم های دل خویش آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم
دیگر سکوتم از رضایت نیست، آخر قفلی که بستی بر دهانم، بیکلید است... .
روی این قفل نوشتند دعا می خواهد من سپردم به خودش هرچه خدا می خواهد ...
بین این همه آدم من چرا قفل تو شدم
عکستو گذاشتم صفحه گوشیم هر دفعه قفلش رو باز میکنم نیم ساعت قفلش میشم!