پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هجر یعنی من تو را کم دارم احمد کمائی...
هر شبی در غم هجرت شب یلداست مراکه به سالی به جهان یک شب یلدایی هست...
در تیره شب هجر تو جانم به لب آمدوقت است که همچون مه تابان به درآیی...
ای آنکه ز هِجر تو ندیدیم رهایی ؛باز آی که دل خسته شد از بارِ جدایی...
گویند که سوزد دل عاشق به جهنمسوزندهتر از هجر تو بر دل شرری نیست...