یک قاب عکس وهیچ
این روزها باید تورا از دریچه ی دایره ای شکل پروفایلت به چشمانم دعوت کنم .
زنده تر از همیشه بامن هستی
در این دور های نزدیک
تو در قاب مشترکی نشسته ای وچشم دوخته ای به دریچه ی قلب من و
می دانی که من...
وای ازین غصه که در قصه تو خوابیده ست
دل به دردآمده از شهرخرابت ،نالیده ست
من به حکم دل خود با دل تو همدردم
ای که خواب منِ بیدار مصیبت دیده ست
بهار
برای باتو بودن آیه نازل کرده امشب دل
تلاوت می کنم هرشب ،سحر بی عارمی گردم
تمام آیه را معنی ،جمال وحسن توباشد
اگر شاهد دهد یک لب ز می،بیدار می گردم
(بهار)
گفته بودی،
سایه ات باشم به روز سخت وسوزان در برابر با تیرهای آفتابی
من کنون با ارغوان
هم منزلم
گرچه پاهایم هنوزم
استوارند
مانده تا در آغوش گیرد
ابتهاج سایه را
(بهار)
با چشم بسته ،عشق را فهماندیم ای ساز ناکوک دلم
جغرافیای عشق را
تغییر دادی
ای ترنم های آوا در سکوت
تقدیر دلم را
دلنوازی می کنی .
دربستر گِل
گِل دلی می گردد
از پویایی احساس تو
هنوز در رقص
گم گشته ام
زبان
زبان نان است وآب
زنجره در حیات درخت مرگ را می سراید
درد از بی دردیِ
نامردان بی درد
دربستر جان
کشیدن ؛
همان خفتن ِدرگور است .
ارغوان گریه نکن
تاب تنهایی تو پایان یافت
ارغوان جام بگیر
باده بزن
مست بکن
ارغوان شعربگو
راز تنهایی خودرا
به سرکوی بگو
سوت وکوری
تو چرا
ای نفس ِسایه ی ِمن
خاک را زیر وزبر
پست بکن
سایه می آید
با نگاهت
ارزش خاک دو چندان شده است
مهر...
یکی اینجا بدون تو ،دلش تنگ است
واینجا بین یک دنیا ،چه بی رنگ است
تمام لحظه های بی تو بودن را
به عودی می زند امابدآهنگ است