در گذران زمان
من گرفتارِ تو
در حرم کوی تو
مست و خرامان، من
از کرم بزم تو
هرچه که آید قبول
شور و حرارت ز تو
آنچه شرور است من
در قلم وصف تو
هرچه نگارم، کم
در طلب عشق تو
ساقی و مطرب، من
از نظر روزگار
عاشقِ دوران، من
هرچه که دارم تو
هر چه ندارم، من
صیاد دل ها تویی
آهوی دشتت منم
تور خود جمع کن
آرش مجنون، من.
هیچیک
ZibaMatn.IR