سحرِ حصار
از خودت
خطی بکش
بر دور من
سِحر گردم
شَوَم محصور تو
ای یارِ من
محصور عشقِ
نازنینی مثل تو
اندازه ی دنیا
بگردم گرد تو
خط خود خوانا بکش
ای عاشق زیبا سرشت
تا کشم منّت تو را
در جهنم هم بهشت
خط تو بر دور من
شاید به ظاهر
کوچک است
لیک دنیا و آخرت
پیش آن
ناباورانه
مضحک است
من اسیرت گشتم
و حیران تو
گر نبینم من تو را
می شوم ویران تو
عشق من
لحظه هایم
بی تو هیچند و ملول
گر نباشی
پیش احساسم شَوَم
غمگین و رسوا و خجول
گقتنی بسیار است
اما خلاصه گویمت
عاشقانه
باش با من
تا ابد
تا بینهایت
مطمئنا
ذوبِ در تقدیر
گردم و
محشورِ با تو در نهایت ...
هیچیک
ZibaMatn.IR