زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

گل آفتابگردان


بیا ای
گل آفتابگردان
رخ خود
به من بگردان
منم آن
خورشید تابان
که عشق خود
نمودی هر بار
به سوی او نمایان

تو نه همانی
که هر دم
به نگاه پر تمنّا
به خواهش و تقلّا
به غلیظی عشق مجنون
به قساوت دل پر از خون
سبکبال و عاشقانه
دل انگیز و خالصانه
عشق خود بی بهانه
به رهم نمودی عریان؟؟

چرا رو گرفتی از من
ابروها گرفتی در هم
ردّ بغض بر گلویت
شده جاری در چشمانت
شده جاری در چشمانت
هرچه آه و محنت و غم
نکن این چنین تو با من
به خدا ندارم طاقت
که ببینم آن نگاهت
به دو چشم ناز و زیبا
که به درد گشته گریان

من چه کرده ام با تو
تو چنین کردی با من
به خدا فقط دل من
به تو دل داده هر دم
به دل تو کرده سجده
نه به شهوتی و غفلت
نه هوس نه میل و رغبت
نه به کسی داده وعده
نه گمان بد برده
نه ز نفس برده فرمان
نه به قسم کرده عصیان

نه به کس به غیرِ از تو
نظری فکنده چشمم
نه به عشوه ی زنانه
دل خود داده ام من
که تو این چنین شتابان
زلف خود گرفته پنهان
سر ذره ای حسادت
به ستیز گشته با من
دگر دست بکش ز گریه
رخ خود به من بگردان
بزن لبخند دلبرانه
بزن بر این فراق پایان.


هیچیک
ZibaMatn.IR

آرش معتمدی ارسال شده توسط
آرش معتمدی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن