زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

در طول زندگی مان ما ده ها من جسمی می بینیم به خودمان و صدها من روحی . جابه جا در زندگیمان روحمان تغییر می کند و ده ها مرتبه و حالت روحی را پشت سر می گذارد. هر من جسمی و روحی یک بدن دارد که روزی عاقبت می میرد . وما آنها را پشت سر خودمان جا می گذاریم. فکر می کنم به همین دلیل است که می گویند نباید به دیگران بدی کرد و حتی جواب بدیشان را با بدی داد چون آن کسی که به تو بد کرده یکی از زندگی های گذشته ی خودت است. یکی از حالات ممکن و یا اعمال خودت است که هنوز نمرده . یک تکه از توست ،یکی از توست که آمده به این بهانه تو را ببیند یا باهات آشنا شود یا خودش را خالی کند با تو ، چون شما مبتلا به هم هستید و در نهایت او باید تکه ای از جنازه ی تو بشود . یا تو تکه ای از جنازه ی او بشوی . پس تو در نهایت می توانی فقط به خودت بدکنی . تکه های ما به چیزهای مختلف تبدیل می شوند. بعضی شان را می توانیم ببینیم و بعضی شان قابل دیدن نیستند . اگر بخشی از ما به آدم تبدیل بشوند ما یا با زنده شان روبه رو می شویم و یا با مرده شان. اگر آن تکه از ما مرده باشد
ما با چیزهای زیادی روبه رو می شویم . با کوه ،ابر، اشیاء مکانها و زمانهایی که میان همه اش جسدی بی سر و صاحب و بی هویت خوابیده . اگر بتوانیم این جسد را ببینیمش و بشناسیمش دیگر سرگردان نیستیم و اگر آن تکه از ما زنده باشد با آدمی بی عقل دیوانه و بیهوش روبه رو می شویم. هر چه بگردیم کس و کار آنها را پیدا نمی کنیم چون حتی صاحبشان نمی داند این جنازه با این آدم بی ذهن و گمشده تکه ای از روح یا جسم اوست که جلوش این طور ظاهر شده./ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/
ZibaMatn.IR

آبی و سبز ارسال شده توسط
آبی و سبز


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن