یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست
کز فروغش جهان روشن و جانانه کیست
چشم او مست و دل آرا، دل ز من برده به شوق
این که با ناز و ادا آمده، جانانه کیست
در ره عشق، چو مجنون به بیابان زدم
این که آتش زده بر قلب من، افسانه کیست
هر نفس با یاد او، دل به تپش می افتد
این که در خاطر من مانده، به پیمانه کیست
در غم هجران او، دل به فغان آمده است
این که آرام دلم برده به ویرانه کیست
شب و روز از غم او، دیده ی من اشک فشان
این که در خواب و خیال آمده، جانانه کیست
ای خدا، با دل من کن تو مدارا و بگو
این که در خاطر من مانده، به افسانه کیست
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR