نیست در دل خبری جز غم عشقش به سرم
هر که آید به برم، از غم او نگذرم
دل به دستش بدهم، گرچه که بی رحم بود
هر چه خواهد ز دل و جان، به دلش بسپرم
چشم او چون که به دل راه نماید هر دم
هر نگهش برده دل، با دل شیدا برم
هر که با مهر به سوی دل او پرواز کند
در دلش عشق و وفا، چون به صفا پرورم
دل به یغما برده ست، آن که به دل راه یافت
گرچه بی یار شوم، عشق او اندر برم
نیست در دل خبری جز غم عشقش به سرم
هر که آید به برم، از غم او نگذرم
مهدی غلام علی شاهی
ZibaMatn.IR