نگاه مست چشمانت دل از من می رباید باز
غزل در وصف رخسارت چه زیبا می سراید باز
شب آرام است و ماه نو به آسمان درخشان است
نسیم عطر گیسویت به هر سو می گشاید باز
ستاره ها به رقص آیند در بزم شبانه مان
فلک بر قامت مهتاب جامه می نماید باز
لب شیرین تو گویی شهد در کامم نهاده است
دلم با یاد لعل تو شراب می ستاید باز
صدای پای تو آید، سکوت کوچه بشکسته
خیال وصل رویت را به من می بخشاید باز
نگاه گرم تو افسونگری را یاد خواهد داد
به آهوان صحرایی که دل می رباید باز
شب وصل است و من مدهوش در بزم خیال تو
خدا بر قلب بی تابم صبوری می فزاید باز
غزل در وصف حسن تو کم آرد شاعر شیدا
قلم در دست این عاشق چه خوش می خاید باز
نفس در سینه حبس آید ز شوق دیدن رویت
دل پروانه وار من به شمعت می گراید باز
هوای عشق تو دارد دل زار و پریشانم
غمت در سینه ام هر دم چه خوش می پاید باز
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR