گر چه پنهان از نظر کرده است دنیایی ترا
همچنان جوید ز هر گوشه تماشایی ترا
در دل شب های تار، ماه من، بی انتها
چشم ها می جویند از دور، روشنایی ترا
در خیال خام خود، می پرورم هر لحظه ای
عشق بی پایان و شور و دلربایی ترا
زلف تو چون موج دریا، در گذرگاه زمان
دل سپرده در تلاطم، آشنایی ترا
هر نسیمی که وزد، بوی تو را می آورد
در دل هر ذره می خواند، دل فزایی ترا
عشق تو در سینه ام، همچو شراری نهان
می تپد بی وقفه دل، با شکیبایی ترا
در نگاهت آفتاب، با شعاعی بی کران
هر شعاع قصه ای دارد، دل ربایی ترا
با تو هر لحظه دلم، در بهاری جاودان
عشق تو همچون نسیمی، دل گشایی ترا
این غزل را با امید، در دل شب ها سرود
تا که شاید روزی آید، آشنایی ترا
هر نفس با یاد تو، دل می تپد بی اختیار
عشق تو در جان من، همچون سرایی ترا
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR