در دل این چرخ نیلی، اختران حیران چرا؟
رازهای کهکشان در پرده پنهان چرا؟
هر که در وادی عشق، پای نهد با شوق و شور
در میان این سفر، دل به جنونان چرا؟
چون صدف در موج دریا، گوهر خود را نهان
دل به دریای وجود، غرقه و پنهان چرا؟
در میان موج غم، کشتی امید استوار
هر که با نور خرد، راه خود آسان چرا؟
چون نسیمی در بهار، عطر گل ها را برد
دل به یاد یار خود، مست و پریشان چرا؟
چون که ماه از پشت ابر، نور خود را می فشاند
رازهای دل به شب، در سکوتان چرا؟
چون به اوج آسمان، پرواز می سازد عقاب
دل به سوی بی کران، با خیالیان چرا؟
چون به دشت آرزو، عاشق سرگشته رود
در میان این سفر، دل به فریبان چرا؟
چون که از چشمهٔ عشق، جرعه ای نوشیده دل
در میان این جهان، مست و بی پایان چرا؟
در سرای بی کسی، نغمهٔ عشق است و بس
هر که با شور و نوا، راه خود آسان چرا؟
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR