زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

چشم جان افروز او برده دل از هر سوختن
آه از این دل که دارد شعله در هر دود زدن

زلف او افسون کند بر دلبران در هر نظر
چون بهاری که کند گل های رنگین را به چمن

خال او در پرده راز همچنان دل می برد
همچو مهری که کند خورشید را روشن به بدن

با کمند زلف پیچان، عشق مغرور و جوان
زود می کاهد غرور از دل هر شیرین سخن

سینه را آتش زنم تا دل تهی گردد ز آه
نیست بس یک لحظه این دلخانه پر دود و محن

در دل خاک از فروغ ماه، آفتاب روشن است
نیست ممکن در شب تاریک دیدن نور من

چرخ بی رحم از فغان دردمندان بی خبر
نیست در دلش اثر از آه و سوز این مردن

می توانم عاشقان را کرد دیوانه ز عشق
گر به خاکم بسپاری تیغ خون آلود و تن

عشق را در دل نگهدارم به هر حال و مکان
چون بهاری که کند گل های رنگین را به چمن

با دل و جان می پذیرم هر چه آید از قضا
چون که در عشق است پنهان راز این دل بستن

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

مهدی غلامعلیشاهی ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن