در هجوم سایه ها، نور نگاهت پیداست
راز دل در پرده ی شب، با صدایت پیداست
چون نسیمی در بهار، عطر تو پیچیده است
هر گل سرخ چمن، در رد پایت پیداست
در دل دریا غمی ست، از جنس موج های تو
هر صدف در عمق آب، از عطایت پیداست
چشم مستت می برد دل را به دنیایی دگر
در نگاهت عالمی، از آشنایت پیداست
در غروب آسمان، رنگ تو را می جوید
هر ستاره در سحر، از رد پایت پیداست
در خیال عاشقان، نقش تو جاویدان است
هر که خواند قصه ات، از انتهایت پیداست
راز دل با تو بگویم، در سکوت شب های سرد
هر کلام از لب تو، مهر و وفایت پیداست
در عبور از لحظه ها، دل به هوایت زنده است
هر قدم در جاده ها، از رد پایت پیداست
در دل این قصه ها، عشق تو افسانه شد
هر که خواند این غزل، از ابتدایت پیداست
چون شرابی کهنه ام، در جام چشمان تو
مستی ام در هر نفس، از جرعه هایت پیداست
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR