در دل شب، نغمه ی اسرار ز جان برخاست
رقص نور، در دل افلاک نهان برخاست
چون گل سرخ، در میان خارها بشکفت
راز مستور، ز لب های خزان برخاست
چشم بیدار، در افسون خیال افتاد
رنگ رؤیا، ز دل خواب روان برخاست
قلب عاشق، در تب و تاب فنا می سوخت
آتش عشق، ز خاکستر جان برخاست
نغمه ی دل، در هوای بی کران پیچید
آهنگ مهر، ز دل دردکشان برخاست
در هوای عشق، دل بی پروا پر زد
شور هستی، ز نهاد بی کران برخاست
موج دریا، در سکوت شب طنین افکن
راز دریا، ز دل بی پایان برخاست
در گلستان، بوی جان پرور گل ها بود
عطر مستی، ز دل باغ جنان برخاست
آسمان شب، پر از اختران روشن شد
نور امید، ز دل شب زدگان برخاست
در نگاه یار، چشمان دل آگاه شد
نور حقیقت، ز دل عاشقان برخاست
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR