آب آتش می شود از تاب تب تابان تو
تار و پود جان ما پیچیده در تاوان تو
سوز سینه سر کشد، سودای سر سامان کند
دل دلیل دلبری، دیوانه در دیوان تو
لاله ی لب لعل تو لبخند لطفی می زند
غنچه ی گل گلشنی گسترده در گلدان تو
چشم چالاک چمن چون چشمه چشمک می زند
خیره خورشید خجل خاموش در خندان تو
موج موی مشک بو، مستی به ما می بخشد و
ناز نرگس نغمه ی نو می نوازد نان تو
شور شیرین شعله ور، شمع شبستان می شود
راز رخشان روشنی، رخشنده در رخشان تو
کاکل کج، کج کلاه، کام کسی می خواهد و
دام دلبر دلربا، دل ها به دام دان تو
باده ی باغ بهشت، بی خودی بخشد به ما
جام جم جلوه گری، جوشان ز جوش جان تو
غمزه ی گرم گدازد، گوهر گردون به گاه
ناوک نگه نشیند، نرم بر نیشان تو
حسن هستی هم نوا، همراه هر هنگامه است
عشق عالم عاشقی، عطر از عطردان تو
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR