نقش پای عشق بر لوح دل ما می نشیند
چون غبار راه بر دامان صحرا می نشیند
در سماع عارفان، آوای نی پرده دران
همچو مرغ قدس بر شاخ تمنا می نشیند
گر چه خورشید ازل در ذره پنهان گشته است
ذره در چشم جهان بین چون ثریا می نشیند
آتش عشق از نگاه یار چون برق جهد
بر دل سوزان ما همچون مسیحا می نشیند
موج دریای حقیقت گر زند بر ساحل دل
گوهر معنا به کف دست تماشا می نشیند
در خرابات مغان، رند قلندر مست و شاد
فارغ از دنیا و عقبی، بی محابا می نشیند
چشم نرگس در چمن مست است از جام شبنم
زلف سنبل بر رخ گل چون معما می نشیند
عطر گیسوی بتان در باد اگر پیچد به شهر
بر مشام جان عاشق چون مصفا می نشیند
گر چه زاهد در نماز و روزه عمری صرف کرد
عاشق از یک جرعه می بر اوج اعلا می نشیند
در خم زلف نگار افتاده دل چون مشک ناب
عطر او بر جان عالم تا ثریا می نشیند
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR